شهید شریف برمو

زندگی نامه

شریف برمو، اولین فرزند محمد و سحر، در اول فروردین ماه سال ۱۳۴۴ در روستا قلعه جوق از توابع ملکشاهی به دنیا آمد. همراه عشایر و در چادر زندگی می کرد.
دوران ابتدایی را از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ در بخش ملکشاهی در روستای قلعه جوق به اتمام رسانید و از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۹ و دوره راهنمائی در مدرسه ارشاد (ملکشاهی) به پایان رساند. سپس به علت نبود دبیرستان در روستا از ادامه تحصیل بازماند.
با وجود مشکلات، درسش عالی بود. با این که سن چندانی نداشت سعی می کرد مراتب تربیت و آداب اسلامی را رعایت کند.
از همان دوران نوجوانی با خواندن نماز و انجام عبادت، در مسیر رشد و تعالی قرار گرفت.
در آستانه پیروزی انقلاب پای پیاده به ایلام می آمد (حدود ۴۰ کیلومتر) و در تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت می کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شد و می گفت: باید از این نظام الهی مراقبت و پاسداری کرد.
پدر و مادر را بهترین پشتیبان می دانست و از سوگند دروغ و افراد ضد انقلاب بدش می آمد و همیشه سخنان امام (ره) را گوش میداد. سفارش می کرد: «تا آنجایی که میتوانید با جان و مالتان از جمهوری اسلامی پاسداری کنید.»
با حوصله و شکیبا بود. اصلا عصبانی نمی شد و همیشه با لبخند کارش را انجام میداد. او اهل دنیا و مسائل مادی نبود.
همرزمش، آقای رحیمی، گفته است: «ایشان جوانی نترس و با اراده بود. به اخلاق اسلامی بیش از هر چیز دیگری علاقه داشت. پیرو مطلق ولایت فقیه بود و در اوقات فراغت رساله احکام امام(ره) و ادعیه و قرآن را می خواند. نمازش را سر وقت به جا می آورد. فردی آرام و صبور بود و نارسایی ها و مشکلات گردان را با تدبیر و حوصله حل می کرد.»
همچنین گفته است: «شب قبل از شهادتش با هم بودیم. دشمن مرتب آتش سنگین می ریخت و صدای گلوله می آمد و این باعث شده بود که من خوابم نگیرد، اما ایشان به همراه برادر نعمتی (شهید) انگار که هیچ صدایی نیست و آرام و خونسرد خوابیده بودند و اصلا نمی ترسیدند. با خودم گفتم چقدر ایمانشان قوی است و روز بعد هر دو به شهادت رسیدند.»
ایشان به عنوان جانشین گردان، مدت ۳۰ ماه در جبهه ها خدمت کرد. و سرانجام در تاریخ۱/ ۱۲ / ۱۳۶۲ در عملیات والفجر۵ در منطقه چنگوله (مهران)، هنگام مهار یک قبضه خمپاره بر اثر اصابت ترکش دشمن به شهادت رسید.
شهید در نامه ای به خانواده اش نوشته است: «امروز هم این فداکاری و این شجاعتی که در جوانان رزمنده ماهست، از حسین (ع) یاد گرفته اند…….. امیدوارم که ملت ما صبر و فداکاری امام حسین (ع) را داشته باشد. امروز [این املت ] ادامه دهنده راه حسین (ع) است و راه شهدای گلگون کفن اسلام از زمان کربلای حسین (ع) تا کربلای امروز خمینی، شهدایی که به عشق اسلام و برای سربلند بودن اسلام چون شمعی فروزان در آتش عشق سوختند و به لقاء الله پیوستند. پدر عزیزم بدان که من را به چه نیتی به جبهه فرستاده ای که ان شاء الله نیت بر پایه حفظ و حراست از اسلام خواهد بود و برای پیروزی اسلام …»
پیکر مطهرش را در گلزار شهرستان مهران بخش صالح آباد به خاک سپردند.

وصیت نامه

با درود و سلام تقدیم منجى عالم بشریت حضرت مهدى(عج) و نایب برحقش امام خمینى که با تحمل مشقات بسیار وبا اتکاى به قدرت لایزال الهى ریشه ظلم را در هم کوبید و حکومتى قرآنى و اسلامى جایگزین‌رژیم طاغوتى نمود . با درود به شهداى صدر اسلام از شهداى کربلاى حسینى (ع) تا کربلاهاى امروز ایران ، شهیدانى که با عشق و علاقه به اسلام همچون شمع فروزان در آتش عشق سوختند و به لقاءالله پیوستند و با درود و سلام تقدیم کفرستیزان لشکر توحید سربازان واقعى امام زمان که براى رسیدن به آرمانهاى خود مشغول برچیدن بساط کفر از همه روزگار هستند در این قسمت وصیت‌نامه خود را آغاز مى‌کنم :
در ابتداى وصیتها یى دارم به پدر و مادرم ، عزیزانم من میدانستم که شما چقدر رنج و زحمت کشیدید تا مرا بزرگ کردید و به این سن رساندید و مى‌دانم که شما چه آرزوهایى داشتید اما از اینکه نتوانستم خدمتگزارتان باشم معذرت مى‌خواهم بروم که تنها خدمتى که جوابگوى این زحمات شما باشد این بوده که پیامم در سنگر اسلام و قرآن مستقر شوم و شما هم مادرم به عنوان یک مادر شهید داده اگر خداوند قبول کند شما را شفاعت خواهم کرد . مادرم به سنگر اسلام رفتم که شاید بتوانم با همرزمانم راه کربلاى حسین(ع) را باز کنم و اگر در این راه خداوند لیاقت شهیدشدن را به من کرامت فرمود ناراحت نباش چرا که در این دنیا ماندنى نیست و ارزش ندارد مگر به کسب تقوى و ایمان بپردازید . این دنیا موقت است و ما در مرحله آزمایش هستیم خداوند این مراحل و آزمایشات را براى این گذاشته که بداند آیا ما قدر این همه نعمتهایش را مى‌دانیم یا نه . مادرم وصیت من زیاد است اما توباید بیشتر از من شهادت را درک کنى . مبادا در شهادت من گریه کنى اگر دیدید کسى براى من گریه مى‌کند او را دلدارى بده ، مبادا در مرگ من پوست صورت خود را بکنید و به خواهران و مادر عزیزم وصیت مى‌کنم که شما اجازه ندارید در مرگ من پوست صورت خود را بکنید از این اشتباه دست بردارید ، اشتباهى است که شما به آن پى برده‌اید . مبادا از شما کسى حجاب خود را از سر بردارد و براى من گریه کند یا یک سرى برنامه‌هاى دیگر براى مرگ من پیاده کند ، مادران داغ‌دیده این را باید بدانند که من میدانم که داغ فرزند براى مادر زیاد است اما اگر به قیامت پى و به این نتیجه برسید که هر انسانى باید از این دنیا برود و علاوه بر این فضیلت شما درک کنید و دریابید که خانواده‌هاى شهداء چقدر در پیشگاه خدا به خاطر تحمل بر مرگ عزیز هستند . من مطمئنم بعد از شنیدن پیام شهادت فرزندتان حاضر مى‌شوید سایر فرزندان را نیز به جبهه نبرد حق علیه باطل بفرستید . عزیزان صبور باشید در مرگ عزیزانتان ، در مرگ خویشانتان ، کدامیک از شما به اندازه زینب گرفتار بوده ، کسى پیدا نمى‌شود از این که به اندازه زینب گرفتار باشد و چقدر بر مرگ آن عزیزانش مخصوصا حسین‌بن‌على(ع) سالار شهیدان عالم صبر کرد . شماها هم چون عزیزانتان در راه حسین به شهادت مى‌رسند و راه حسین را مى‌روند .
خواهران ، مادران و سایر عزیزان شهیدداده زینبى باشید و راه او را در پیش بگیرید . مادرم ، پدرم مبادا از بقیه برادرانم جلوگیرى کنید که به جبهه حق علیه باطل نروند ، امیدوارم که همه برادرانم را به جبهه بفرستید ؟؟؟؟ است یا به فیض والاى شهادت در راه خدارسیدن ، عزیزان توجه داشته باشید گوش به نداى امام بزرگوار امت باشید هروقت جبهه‌ها نیاز به نیرو داشته باشند جوانان خود را به جبهه بفرستید . مبادا مثل اهل کوفه که حسین را تنها گذاشتند شما امام خمینى روحى‌له‌الفداء را تنها بگذارید ، اینچنین نکرده‌اید و انشاءالله نخواهید کرد ، این اسلام را درتمام دنیا پیاده کنید و خداوند به شما صبر جزیل عنایت فرماید براى من دعا کنید که شاید در زمره شهیدان بمیرم .
والسلام – شریف برمو