شهید عبدالرضا اسماعیلی

زندگی نامه

عبدالرضا اسماعیلی، فرزند شهباز و گوهر، در دهم اسفند ماه سال ۱۳۳۹ در ایلام متولد شد.
عبدالرضا در حدود هفت سالگی، پدرش را از دست داد.
او تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد، اما به علت مشکلات و کمک به مادر ترک تحصیل نمود.
سپس برای کمک به اقتصاد خانواده به یادگیری حرفه جوشکاری پرداخت تا باری از دوش مادرش – که بعد از فوت پدر سرپرست خانواده بود- بردارد.
عبدالرضا اسماعیلی در سال ۱۳۶۱ با خانم صغری حیدری ازدواج کرد. حاصل زندگی مشترک آنان ۴ فرزند به نامهای فاطمه (متولد۲۶ / ۹ / ۱۳۶۲)، حمزه (متولد۱۱/ ۴ / ۱۳۶۴ )، محمد (متولد ۲۶/ ۹ /۱۳۶۹ ) و عاطفه (متولد۸ / ۷ / ۱۳۷۴) میباشد.
با شروع جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۵۹ به لشکر ۸۱ زرهی سرپل ذهاب پیوست.
عبدالرضا اسماعیلی برای نابودی دشمن و دفاع از مملکت اسلامی، بر خود واجب و تکلیف میدانست که در جبهه حضور داشته باشد. او در این راه از هیچ کمکی دریغ نمی کرد و خودش را خدمت گزاری بی ادعا می دانست. اهل ریا و به دنبال پست و مقام نبود. فقط برای نجات اسلام و ارزشها و انسانیت پا به سوی میدان نبرد گذاشت. آرزو داشت در این راه، جهان پر از عدل و عدالت و بساط ظلم و ستم برچیده شود تا او نیز در پیشگاه خداوند سرافراز و پیروز باشد.
عبدالرضا در تاریخ۱/ ۱۰ / ۱۳۵۹ به علت منفجر شدن نارنجک- در زمانی که در لشکر ۸۱ زرهی خدمت می کرد- از ناحیه دست راست، در تاریخ ۱ /۱۳۶۰/۱ از ناحیه صورت و کتف راست در منطقه بازی دراز، در تاریخ۵/ ۵ / ۱۳۶۰ از ناحیه گردن بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ در نخلستان مهران و در تاریخ۱/ ۳ / ۱۳۶۲ به علت اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پشت و پا و کمر در فرخ آباد مهران – در حالی که در تیپ ۱۱۴ خدمت می کرد.- مجروح شد.
او فردی مذهبی و ارادتمند به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بود. به لحاظ تزکیه نفس از مادیات دور بود و به ورزش می پرداخت. از تفرقه و نفاق و از کسانی که به زیردستان خود ظلم می کردند متنفر بود.
عبدالرضا اسماعیلی نسبت به همسر و فرزندانش مهربان و دلسوز بود. همیشه به آنان توصیه می کرد که به بزرگترهایشان احترام بگذارند و با آنان مهربان باشند.
حمزه اسماعیلی، پسرش، می گوید: «پدرم با اخلاص بود و به عبادت خیلی اهمیت میداد و اینکه انسان در برابر خداوند در انجام امور شرم داشته باشد. او می گفت: بیشرمی، شرافت اخلاق آدمی را لکه دار می کند. پدرم از تناقض گویی و حسادت نسبت به دیگران بیزار بود و کنجکاوی و تجسس در امور دیگران را ناپسند و حرام می دانست.»
پس از دریافت مدرک دیپلم نظامی، عضو رسمی سپاه شد و دوره عالی پیاده را در دانشکده آموزشی سپاه به پایان رساند و به سمت فرمانده گردان تیپ یکم حضرت امیر المومنین (ع) منصوب گردید.
در زمان جنگ، او بیشتر وقت خود را در جبهه بود و کمتر به مرخصی میرفت.
او فردی صبور و رنجدیده بود. به خاطر تحمل سختیهای دوره جوانی از افراد زحمتکش و قانع به شمار می آمد. از اسراف کردن بیزار بود و وقتی در بیت المال اسراف میشد عصبانی میشد. از افراد منافقی که در لباس مردم، باعث تشویق عده ای نا آگاه می شدند و آنان را تشویق به فرار از مرزها می کردند، عصبانی بود.
او در بسیاری از عملیات ها شرکت داشت.
محمدحسین نثاری، همرزمش، می گوید: «در عملیات نصر ۴ با او آشنا شدم. به کردستان اعزام شدیم. شب قبل از عملیات، اسماعیلی به دنبال سازماندهی گروهانهای تحت امرش بود. وقتی با او مواجه شدم، او با روحیه ای عالی و سرزنده از من پرسید: تو اینجا چه کار می کنی؟ که من هم همین سوال را از او پرسیدم؟ او با لبخندی جواب داد: من به شرکت در عملیات عادت دارم.»
عبدالرضا اسماعیلی در پی مأموریتی در جاده دهلران (منطقه چنگوله) بر اثر تصادف رانندگی به همراه همرزمان دیگرش سردار کاکی، سردار عظیمی و سردار نورالهی و یک سرباز در تاریخ۷/ ۳ / ۱۳۷۵ به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از تشییع در بخش صالح آباد شهرستان مهران به خاک سپرده شد.