زندگی نامه
غلام ملاحی در سال ۱۳۴۱به دنیا آمد. تحصیلاتش را در ایلام به پایان رساند و دیپلم راه و ساختمانی گرفت. در زمان جنگ فرماندهی اطلاعات عملیات لشکر حضرت امیر(ع) به عهدهاش بود. در گرما و سرمای مناطق خرمشهر،فاو،آبادان و کردستان پیوسته حضور داشت تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۶۷ و در سن ۲۶ سالگی در «ارتفاعات میمک» در حین آرایش نیروهای مردمی در اثر ترکش گلوله توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
از این شهید گرانقدر که پیکر پاکش در گلزار شهدای صالحآباد ایلام به خاک سپرده شد، یک فرزند دختر به یادگار مانده است.
شهید ملاحی وصیتنامهاش را یک ساعت بعد از «عملیات والفجر۸» در روز بیستم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ نوشت.
وصیت نامه
« بسم رب الشهداء والصدیقین »
با درود و سلام به پیشگاه ولیعصر(عج) و نائب برحقش رهبر کبیر انقلاب اسلامى و شهداى والامقام و جانبازان گرانقدر که با ایثارگریهاى خود باعث عظمت اسلام و افتخار مسلمین شده و با گذراندن فراز و نشیبهاى جنگ به قیمت خون خویش تجربیات گرانبهایى را به دست آورده و به مستضعفین جهان که به انقلاب اسلامى چشم امید دوختهاند هدیه کردند. نوشتن وصیتنامه افزون بر اینکه امرى است عقلانى و شیوهاى است مرسوم بین خرمندان، در اسلام نیز بدان سفارشهاى موکدى شده است تا جائى که پیامبر خدا کسى را بدون وصیت از دنیا برود مرده دوره جاهلیت معرفى مىکند.
با سلام گرم به خانواده محترم ، مادر مهربانم و همسرم
روزها و ماهها بود که در انتظار این روزها و لیله القدرها بودم که در مکانى از دار دنیا خداحافظى کنم که حداقل از زادگاهم دور باشد. باور کنید که آرزو داشتم در خاک لبنان آنجائى که نداى مظلومیتش به گوش همه مسلمانان رسیده است شهید بشوم. پس این راهى را که انتخاب کردهام آخرش به ملکوت اعلى و معراج سعادت احسن التقویم و مرکب آن مرگ سرخ است. به هیچ عنوان بر من گریه نکنید و ناراحت نباشید. اگر مىخواهید روح من آزرده نباشد بر شهادت من سعادت بورزید که فرزندتان در راه خدا به لقاء پیوست.
من از این دنیاى هیچ و پوچ نه تنها توشهاى از معنویات براى خود برنداشتم که در پیش خدا و ائمه اطهار رو سفید شوم بلکه از نظر مادیات نیز چیز زیادی ندارم. مقدار پولى دارم که خمسش را ندادهام. از آن وجه باقیمانده به اشخاص ذیصلاح بدهید تا برایم نماز و روزه به جا آورند.
و تو اى مادر مهربانم از صمیم قلب تو را دوست دارم. اى کاش مىدانستى چه شور و شوقى دارم. به هر حال از خداوند تبارک و تعالى توفیق سلامتى و صبر و بردبارى براى همه شما خواهانم.
اما همسر گرامیام،مىدانم که بر این راهى را که من انتخاب کردهام و این لباسى که من بر تن دارم کاملا واقف هستى و خود شما از پیروان حضرت زینب هستید. مىدانستم که همسرم از نعمتهاى خدادادى است که در برابر تکلیف الهى سر تسلیم فرود میآورد و با رفتن این حقیر به جبهههاى جنگ دعاى خیرت بدرقه راهم میشود.
درود خدا بر تو باد که به پیام امام لبیک گفتى و جنگ را ترجیح به زندگى شیرین دادیم. براى همیشه تو را مىستایم و از خداوند تبارک و تعالى توفیق، سلامتى و سعادت برایت خواهانم.
و شما اى برادران و دوستان گرامى:
دست از حمایت امام و ولایت فقیه برندارید که در این زمان مرهون و بقای عمر جمهورى اسلامى هستند. اگر لحظهاى غفلت کنید دشمنان انقلاب اسلامى جان تازهاى مىگیرند و خون شهداى عزیز را پایمال مىکنند و اسلام و مسلمین براى همیشه از روى زمین محو مىشوند.
عمرتان را در تحصیل کمالات سپرى کنید و لحظههاى زندگى را در گردآورى فضیلتهاى علمى و عروج از پستى و نقصان به قله کمال و از فرودگاه جهل به اوج عرفان بکار گیرید. نیکیها را گسترش دهید و برادرانتان را در رسیدن به کمالات و معنویات الهى یارى کنید.امیدوارم همه شما برادران و دوستان مرا ببخشید و طلب بخشش از خداوند کریم و شما دوستان عزیز دارم.
خداحافظ و به امید دیدار در یومالحساب
امام حسین (ع) فرمودند:اگر دین محمد (ص) جز با کشتن من پابرجا نمىماند پس اى شمشیرها پیکرم را قطعه قطعه کنید
پس اگر جمهورى اسلامى با خون ما حیات مىگیرد اى مسلسلها پیکرم را در بر بگیرید.